نیـــکی و نیــــکا نیـــکی و نیــــکا ، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره

نیکــــــــی و نیکــــــــــــــا ،میوه های بهشتی زندگی ما

دورود بر دومین عید و همزمانیش با 17 ماهگی نیکی و نیکای عزیزم

بنام خدای بی همتای مهربون و بی نظیر سَــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلــــــــــــــــــــــــــــام عید به همه شما مبارک باشه و آرزو میکنم زندگی پر بار و خاطره انگیزی رو در سال ٩٢ ثبت کنید. ممنون از حضور گرمتون^_^ نیکی و نیکای عزیز ما دارن دومین عید رو تجربه میکنن... سال پیش ٤ ماهتون بود... الان ١سال و ٤ماه تون هست... قربون راه رفتن هاشون و تاکیدشون به حرف (د)تو صحبتهاشون دودو(یعنی جوجو)، اِدِ(یعنی بده)، دو(٢)، دالی، دودِ(یعنی جوجه) و کلمات بدون (د) قربون شیرین کاری هاشون از جمله بوس کردن ها، دعوا و گیس کشی ها و الکی گریه کردن های شما دو تا فندق... ...
30 اسفند 1391

سلام بر 16 ماهگی...

*_*ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــلام*_* دخترای عزیزممممممم با الاخره دارید قشنگ راه میرید... و دل منو شاد میکنید...الهــــــــی قربونشون برم البته از 13 ماهگی ایستادن رو تجربه کرده بودید اما طول کشید تا راه بیافتید و حدود10 متر رو به تنهایی و بدون کمک راه برید(ناگفته نمونه که یه نمه نیکا ضعیفتره) خوب.... خدا رو شکر این ماه هم مریضی و این چیزا نداشتین و دو هفته یه بار تقریبا دندون در میارید و کمی به تب کردن میافتید... بیشتر نیکا تب میکنه و دندون در اوردن نیکی خانوم عسل مسلی رو متوجه نمیشیم منظورم از این ماه یعنی 15 ماهگی:| تولد مامان جون(مادر بزرگ نیکی و نیکا)هم بوده زنده باشن همیشه... بعدش ...
1 اسفند 1391

14 ماه تمام

بنام خدای جون جونی... سلام... نیکی و نیکای ما 14 ماه رو هم تموم کردن و هنوززززززززززز خبری از ویزا نشده!! دخترای گلم این ماه هم خیلی شیطونی کردید چن تا اتفاق و شیطنت عجیب خلق کردید... که همه رو قادر نیستم بیان کنم فقط بگم که تا غفلت کنم از داخل توالت و کمد و پشت مبل و ... سر در میارید... طبق معمول این ماه هم خوب بود  و مریضی و این چیزا نبود... شکر خدا. وزنتونم نیکا 11 کیلو و نیکی 10.5... نیکی جون عزیزم چرا مثل آبجی نمیخوری؟ نذار اختلاف وزنی تون زیاد بشه... الانم براتون با نشاسته  مسقطی درست کردم نمیدونم چرا این پستای آخر رو میبینم به یه چیز پی میبرم!!! و اون این که مثل سابق خیلی طولانی نمی نویسم!!! دوست جونابی...
30 دی 1391

13 ماهگی ما و دوربین جدید مامان

بنام خداوند روزی رسان و مهربون امروز ما 13 ماه و یک هفته رو گذروندیم یعنی403 روز. توی این ماه 13 ام از زندگی مون بازم رفتیم مسافرت اونم ارومیه. سفر خوبی بود، همه رو دیدیم مخصوصا پسر دایی محمد طه که اکثرا سه تایی به هم بازی میکردیم خونه آنا جوون یادش بخیر... بعدش هم که علی کوچولو و علی رضا و فاطمه جون بهمون ملحق شدن، بعد 20 روزم برگشتیم تهران ما قرار بود الان کانادا باشیم نه اینجا. امااااااااا هنوز از ویزا خبری نشده و کما کان داریم از بودن در ایران لذت میبریم، در کنار خانواده.   راستی واکسن 1 سالگی ما هم آسون و بی درد بود و خدا لطف داشته که این بار آسونتر از دفعات پیش بود. چن روز پیش هم بابایی واسه مامانی یه ...
7 دی 1391

تولد یک سالگی ما

به نام خدای مهربون و دوست داشتنی... سلام... امروز ما یکساله شدیم باورش کمی سخته که چطور انقد زود گذشت اما گذشت... خوب هم گذشت ممنونتیم خدا جون   تو ادامه مطلب عکس داریم میتونید ما رو تو روز تولدمون ببینید تم تولد ما رو مامانی طراحی کرده ... دامنمونم مامانی درست کرده یه عالمه کادوهای جور واجوور و خوشجل هم گرفتیم مامانی قراره تم تولدمونو توی پست بعدی بهتون نشون بده پیشاپیش ممنون بابت حضورتون     با نگه داشتن موس روی عکسها میتونید توضیحات رو داشته باشید مرسی... ...
1 آذر 1391

اولین مسافرت خارجی

به نام خدای خوب و مهربون سلام اول میخوام عذر خواهی کنم که تو پست قبلی عکس نذاشتم و همه جویا شدن که ما عکسی نمیبینیم این ایراد رو بزودی بر طرف میکنم تا از 9ماهگی دخترام عکس باشه حتما   دوم این که این پست قدری متفاوت تر از پستهای قبلیمونه چرا که ما حدود2 هفته پیش و بصورت خانواده 4 نفره( ) عازم مسافرت (کوتاهٍ) خارجی شدیم جای همه دوستان خالی،رفتیم دبی و ابوظبی عجب شهری بود....! حالا عکس میذارم ببینید اما یه ذره خسته شدیم بخاطر حضور نیکی و نیکای عزیزمون ولی خوب هموطن ها به دادمون رسیدن و اینجا جا داره تشکر کنم از خانواده خدابنده که با دیدن نیکی و نیکای ما میخواستن دوباره نی نی دار بشن اونم دوقلو و دختر ...
13 مهر 1391

اواخر نه ماهگی گل دخترای عزیزمون

بنام خدای مهربون سلام امیدوارم حال همه دوستای گلمون خوب باشه و نهایت استفاده رو از تابستون 91 برده باشید ویه دعای ویژه برای اونایی دارم که مثل من و دخترای گلم(نیکی و نیکا) سرماخوردگی سمج انتهای تابستون رو گرفتن و مدتهاست از جونشون در نیومده  انشا... حالتون خوب بشه اینجور که توی صحبتم معلوم شد، بله...من و دخترام سرما خوردیم و خیلی این اواخر اذیت شدیم آنتی بیوتیکا جواب قطعی نداده فعلا و زندگی مون از حالت نرمال در اومده...ولی دیگه چیزی نمونده فکر کنم الان 10 روزه که وضعیتمون بهبود کامل نداشته اما میدونم که خیلی بهتر از روزهای اول سرماخوردگیه خدا روشکر . اما این ماه، نیکی و نیکای عزیز ما دنــــــــــــ...
19 شهريور 1391

تغییرات اساسی 8ماهگی

بنام خداوند جان آفرین سلام و صد سلام یک عذر خواهی بدهکارم برای همه دوست جونایی که هر بار سرزدن به وبلاگ دخملی ها حوصله شون سر رفته بابت آپ نکردن خیلــــــــــــــــــــــــــی این دوتا برام وقت گذاشتن!!! وای وی وای... دارم دیوونه میشم از دست این دوتا... الان دقیقا 1 ماهه که نیکی خانم (از 7ماه و 17 روز)شروع به چاردستو پا رفتن کرده منظورم از چار دستو پا اینه که دخترای گلم پیش از اینها سینه خیز به جلو پیش میرفتن اما از این تاریخ رسما... با زانو شون به جلو حرکت کردن نیکا هم با یک هفته تاخیر خیلی خسته میشم و البته کلافه اما خوشحال از نتیجه کارشون تا باشه از این مکافات در ضمن دستتشونو میگی...
16 مرداد 1391

هفت ماهگی فرشته های نازنینمون

به نام خدای مهربون و دوست داشتنی سلام امروز دقیقا دخترای گلمون 7ماه و 6 روزشونه و کلی برا خودشون نازدونه شدن و ما هم کلی دوست داریم بخوریمشون . اگه بخوام همه اتفاقات بامزتونو اینجا بنویسم قشنگ باید یه 10 ساعتی بشینم پشت کامپیوتر... که اونم شدنی نیست چون ماشالا خیلی بغلی هستین و علاقه دارین دور و برتون شلوغ باشه. از طرفی هم شما رو 1 دقه به حال خودتون نمیشه گذاشت... لابد میپرسید چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بله ... خانوم خانوما من وقتی یه مسافرت 3 روزه بدون شما رفته بودم مامان جون میگفت چه کارها کردین... خیلی جدی نگرفتم حرفشو. ولی دقیقا 2 روز بعد همین بلا رو سرم اوردید مامان  جون میگفت یهو میدید...
4 تير 1391