هفت ماهگی فرشته های نازنینمون
به نام خدای مهربون و دوست داشتنی
سلام
امروز دقیقا دخترای گلمون 7ماه و 6 روزشونه و کلی برا خودشون نازدونه شدن و ما هم کلی دوست داریم بخوریمشون
.
اگه بخوام همه اتفاقات بامزتونو اینجا بنویسم قشنگ باید یه 10 ساعتی بشینم پشت کامپیوتر...
که اونم شدنی نیست چون ماشالا خیلی بغلی هستین و علاقه دارین دور و برتون شلوغ باشه. از طرفی هم شما رو 1 دقه به حال خودتون نمیشه گذاشت... لابد میپرسید چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بله ...
خانوم خانوما من وقتی یه مسافرت 3 روزه بدون شما رفته بودم مامان جون میگفت چه کارها کردین... خیلی جدی نگرفتم حرفشو. ولی دقیقا 2 روز بعد همین بلا رو سرم اوردید
مامان جون میگفت یهو میدیدم یکیشون غیبش زده چن نفری باهم بسیج میشدیم و دنبالشون میگشتیم از زیر مبل پیدا میکردیم
و این که تا میخواستیم بیاریمتون بیرون گریه میکردین...
یه روزم من نیکی خانومو که بهش شیر میدادم خوابش برد و رو تخت ما خوابید 1 دقه طول نکشید تا برم آشپزخونه و دیدم صدای گریه میاد اونم چه گریه ای...........
خانوم از تخت ما افتاده بودن زیر گهواره خودش و من اومدم و دسپاچه شدم و نمیدونستم کجا رفته یه لحظه به استرسم غلبه کردم و هواسمو جمع کردم که ببینم صدا از کجا میاد و زیر گهواره رو دنبال کردم و دیدمش...
الانم خیلی خوشحالم که تا بحال خدا رو 1000 مرتبه شکر هیچی تون نشده و خدا حافظتون بوده و هست و خواهد بود(انشا الله)
راستی دختر خاله فاطمه هم اومده پیشتون یعنی جایزه شو دیدن نیکی و نیکای من قرار داده بود و وقتی معدلش 20 شد اومد اینجا و انشا... دو سه هفته و شاید 1ماهی پیشتونه
.
راستی این ماه هم بردیمتون دکتر و خانم دکتر یه سری غذاهای جدید رو براتون تجویز کرد از جمله گوجه فرنگی ، سیب زمینی ، رشته سوپی و سبزی های سوپی و همچنین تخم مرغ...
وزنتونم توی معاینه 7ماهگی هر دو 7کیلو و 800 قد نیکی 68 و نیکا69 و دور سر نیکی 42 و نیکا 43 بود..
رشدتون خوب بود خدا رو شکر.
الانم که تازه از حموم
اومدین و سر و حال و با نشاط دارین با خودتون صحبت میکنید...
راستی امروز سالگرد ازدواج مامان و باباست.و ما توی سومین سالگرد ازدواجمون 2تا نی نی خوشمزه رو داریم که خدا بهمون هدیه داده.
بابا بزرگ مهربون