13 ماهگی ما و دوربین جدید مامان
بنام خداوند روزی رسان و مهربون
امروز ما 13 ماه و یک هفته رو گذروندیم
یعنی403 روز.
توی این ماه 13 ام از زندگی مون بازم رفتیم مسافرت اونم ارومیه. سفر خوبی بود، همه رو دیدیم مخصوصا پسر دایی محمد طه که اکثرا سه تایی به هم بازی میکردیم خونه آنا جوون یادش بخیر...
بعدش هم که علی کوچولو و علی رضا و فاطمه جون بهمون ملحق شدن، بعد 20 روزم برگشتیم تهران
ما قرار بود الان کانادا باشیم نه اینجا. امااااااااا هنوز از ویزا خبری نشده و کما کان داریم از بودن در ایران لذت میبریم، در کنار خانواده.
راستی واکسن 1 سالگی ما هم آسون و بی درد بود و خدا لطف داشته که این بار آسونتر از دفعات پیش بود.
چن روز پیش هم بابایی واسه مامانی یه دوربین حرفه ای خرید تا مامانی ازمون بهتر و قشنگتر عکس بگیره.
مامانی یه عالمه عکس تو ادامه مطلب گذاشته تا حسابی از خجالت همه در بیاد .
نیکی جونم انگشتات کثیف بود و من بعد عکس متوجه شدم چرا که میرید جاهایی که گرد و خاک میشینه مثل لبه های پنجره و زیر مبل. با این که من تند و تند جارو میکم و تمیزی میکنم اما چه میشه کرد با هوای آلوده و شیطنت شما دوتا.
بابایی منو اذیت نکن، خدا رو خوش میاد؟
ببینید مامانی چی میکشه از دست شما دوتا.