فصل جدیدی از زندگی ما
بسم الله الرحمن الرحیم
امروز امدم بگم که از بزرگترین تنش و اضطراب زندگی آزاد شدم
مرحله ای رو پشت سر گذاشتم که حتی فکرش هم اذیتم میکنه و اون چیزی نبود جز دفاع از پروژه پایان نامه.
چیزی که ازش میخوام بگم بین من و دخترام فاصله انداخت، و در نهایت هم کسی نبود با من همدردی کنه.
دخترای گلم الان که دارم مینویسم با دلی پر ازش یاد می کنم چرا که انتظار داشتم هیئت داوران کمی با تامل کارم رو مورد بررسی قرار بدن و بدونن که من بین پروژه کاری کردم که هیچ کس نمیتونه ادعا بکنه که من اگه بجای تو بودم بهتر از این عمل میکردم.
اما این انتهای راه نیست و من هدفی رو تو ذهنم پرورش دادم که انشا... می خوام بهش برسم
.
کمکم کنید.
همین.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی